گوریل فهیم



پدرم تاکید فوق‌العاده‌ای داشت که هیچوقت توی زندگی‌اش سرما نخورده است. یک جور روحیه رویین‌تنی و آشیلی به زندگی داشت. نه قرار بود هیچوقت سرما بخورد نه قرار بود موهایش سفید شود. بعد ما می‌دیدیم که خیلی شیک و رسمی جلوی چشم‌های ما ماهی یک بار سرما می‌خورد و سرفه‌هایش تمام خانه را بر می‌داشت و می‌افتاد به روغن‌سوزی.
موقع سرماخوردگی می‌رفت توی مد انکار و به قول فرنگی‌ها دینایال. می‌گفت این سرماخوردگی نیست و سرفه‌ها هم فقط مرتبط  با تجدید قوای سیستم ایمنی بدنش است.
پدرم برای درمان سرماخوردگی و البته به قول خودش برای تقویت سیستم ایمنی، متدولوژی منحصر به فرد خودش را داشت. روشش اینجوری بود که یک شیشه پماد ویکس روی خودش خالی می‌کرد، توی تخت می‌رفت و تمام پتوهای موجود در خانه را روی خودش می‌کشید. یک موقع‌هایی که پتو کم می‌آمد حوله‌ها را هم به مثابه پتو استفاده می‌کرد. برای اینکه بتواند آن زیر همچنان نفس بکشد، یک سری مقوای مخصوص داشت که لوله‌شان می‌کرد و از طریق لوله از زیر پتو می‌توانست هوای بیرون را استنشاق کند.
پدرم همیشه می‌گفت روش درمانی وپل بر وزن کچل (مخفف ویکس - پتو  - لوله) بهترین روش برای تقویت سیستم ایمنی و همین‌طور رفع سرماخوردگی است. روش کذایی را یک دکتر آمریکایی برای پدرم در سال‌های قبل از انقلاب تجویز کرده بود. دکتر آمریکایی مسافر هتل اینترکنتیننتال بوده؛ هتلی که پدرم در زمان دانشجویی در آنجا کار می‌کرده است. همانجا همدیگر را ملاقات می‌کنند و دکتر آمریکایی این روش را برای پدرم شرح می‌دهد.
با توجه به توضیحات پدرم، من همیشه فکر می‌کردم روش وپل یک فوت کوزه‌گری در پزشکی مدرن آمریکا است. برای همین همیشه با دقت تمام مراحل تقویت سیستم ایمنی با روش وپل را دنبال می‌کردم و همیشه دوست داشم وقتی که سرما می‌خورم با یک همچنین رویکردی خودم را درمان کنم. یک بار در زمان دانشجویی وقتی که خانه مجردی خودم را داشتم دچار سرماخوردگی مهلکی شدم و در حالت احتضار رو به قبله ولو شدم. بعد به سرم زد که روش آمریکایی وپل را اجرا کنم. ویکس را‌ رو خودم خالی کردم، زیر یک میلیون لایه پتو خودم را دفن کردم و دستگاه تنفسی مذکور را که با لوله کردن چند رومه درست کرده بودم به دهانم وصل کردم. بعد از گذشته نیم ساعت احساس کردم متابولیسم بدنم در حال انفجار است. نزدیک‌ بود از شدت تب و دمای بالا به آخر خط برسم. باز هم سعی کردم ادامه بدهم ولی یک جورهایی به خاطر گرمازدگی اوردوز کردم. همانجا تمام زندگی‌ام را بالا آوردم. از زیر پتو به بیرون خزیدم، خودم را به تلفن رساندم و به دوستم زنگ زدم. به آپارتمانم آمد، مرا انداخت تو ماشین و به اورژانس رساند تا از طریق همان روش‌های کلاسیک آمپول و سرم به دادم برسند.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

الماس های درخشان kavirhonaric کتابخانه عمومی شهید احمدی روشن خرانق ایران کامپیوتر این نیز بگذرد... کاریکلماتور متین یحیی زاده نیمه سنگی بر لب دریا دفتر خدمات قضایی به مدیریت رضااحمدی نیا قطا صفر و یک